اگر چه کلامم دیگر رنگ و بویی ندارد
به یاد تو می نویسم ، یاد روزهای با تو بودن بخیر
به عشق تو هنوز تا پای درخت تاب بازی کودکانه وجودم می دوم
آنجا که سن من هنوز درگیر رویای بزرگ شدن است
تو را به دشت های سبز وجودت قسم می دهم
که برگرد ، به خویشتن خویش برگرد
به سرزمین خیال من برگرد
برگرد تا باز هم هر صبح به عشق وجودت پله های
تنگناهای وجودم را دو تا دوتا پس بزنم تا به صدای گرم تو
آفتاب عشق بگیرم .
تو هر شب مرا وقت خواب زیر باران خیال پس
می زنی و هر صبح ابروانت را به یاد من به
چمن های خشک باغچه ذهنت گره می زنی
من گرفتار توام ، هنوز هم گرفتار رخ مهتابی توام
برگرد تا هر آنچه دارم به پای معرفتت بریزم
عمری مرا رنج کشیدی و دم نزدی
برگرد تا جانم را ، قلبم را و روحم
را تقدیمت کنم
کلام : علی